یکی از مسائل مهم در میان روشنفکران بازخوانی و خوانش گزارههای دین به با عقلانیت مدرن و تناسب این واژهها با زندگی امروزی جامعهی بشری است که گریزی از آن، در این جهان خاکی نیست. خواه یا ناخواه، ما در دوران مدرن، در حال تفسیر و تأویل این گزارهها و بهروزرسانی آنها هستیم که همهی حیات دینی ما دینداران را تحت الشعاع خود قرار داده و بهویژه در چندین دههی اخیر روشنفکرانی با تعاریف خاص خویش از مفاهیم دینی با انگیزهی حفظ گوهر دین، وارد عرصهی نواندیشی در دین شدند که به عبارتی میتوان آن را اصلاحگری دینی یا احیاگری نام نهاد.
اصلاحگری دینی به فرایندی گفته میشود که افراد دینباور در درون دین با ارائهی نظریه یا اقدامی عملی برای زدودن خرافه، زنده نمودن و برجسته نمودن متون و نصوص و برگشت به اصل عقاید پیامآور همت مینمایند. از ویژگیهای عمدهی روشنفکران دینی در اسلام پیراستن عقیدهی مسلمانان از خرافات و بدعتها و بازگشت به اسلام اصیل و اصول اولیه و هماهنگ کردن تعالیم و رهنمودهای دینی با عقلانیت و مقتضیات زمان است.
روشن است که در صدر احیاگری دینی شخص شخیص پیامبر (ص) حضور داشتند، قومی که پیامبر از میان آنان برخاست مردمان مذهبی بودند و خود را فرزندان ابراهیم میخواندند. آنان به خدا معتقد بودند و آیینهای مذهبی خود را در خانهی خدا با حضور بتها برگزار میکردند اما به تدریج از دین ابراهیم فاصله گرفتند. ناگفته نماند جدال پیامبر (ص) با مشرکان به سبب عدم دین نبود تا آنان را وادار به دینداری نماید، بلکه انحراف از دین بود به دلیل اینکه شرک یک انحراف دروندینی است و رسالت پیامبر (ص) بازگرداندن مشرکان به دین و آیین ابراهیمی و پیروی از آن بود: وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّـهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ﴿النساء: ١٢٥﴾ آئین چه کسی بهتر از آئین کسی است که خالصانه خود را تسلیم خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد و از آئین راستین ابراهیم پیروی کند که مخلص و حقّجو بود (و وحدت دینی مسلمانان و یهودیان و مسیحیان در او به هم میرسد) و خداوند ابراهیم را به دوستی گرفته است (و با خلیل نامیدن او افتخارش بخشیده است).
لذا با جرأت میتوان نگاشت که محمد (ص) یک احیاگر دینی بود و مردمان عصر خویش را به تبعیت از دین ابراهیمی فرا خواند، همانطور که پیامآورانی چون ابراهیم، موسی وعیسی پس از بلوغ عقلی به نقد و اصلاح آیینهای پدرانشان پرداختند. بدون تردید پس از ایشان یاران او چون عمر فاروق با تفسیر و رأی ممتاز خویش و برداشت از نصوص به قصد قرب با مقاصد پا جای قدوم رسول الله نهاد و امر احیاگری و اصلاحگری را ادامه داد و در پرتو دید مقاصدگرایانه به تشریع و اهداف شارع و اصلاحگری، در مسئلهی تقسیم سواد العراق با جنگاوران مخالفت نمود و به نص جزئی قرآن عمل ننمود؛ آنجا که میفرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿الأنفال: ٤١﴾ عمر-رض- میدانست هدف شریعت اجرای عدالت و مساوات در تمام مراحل زندگی میان نسلهای امت اسلامی است و به مبارزان فرمود: «تُرِيدُونَ أَنْ يَأْتِيَ آخِرُ النَّاسِ لَيْسَ لَهُمْ شَيْءٌ» عدول از نص جزئی به منظور خدمت به مقاصد و نوع اصلاحگری در میان است و کسانی چون ابو حنیفه مؤسس مجمع فقهی و اعتبار بخشیدن به آرای مخالفان و پرداخت هزینه طرح نو اندیشی دینی و طرح نظریه بازبینی آرا از جانب امام شافعی و توجه به وضع و حال مردم در دو فضای متفاوت احیاگری و اصلاحات را آغاز نمودند و با کاشتن بذر آمیزهای از عقل و نقل اینکه روشنفکری را تصرف و نو اندیشی را تکیهگاه خود قرار دادند و از کاربرد عقلانبت در استنباط مبانی دینی دفاع کردند و در طول قرون متمادی در اطراف و اکناف دنیای اسلام کسانی در دلشان آرزوی آن را داشتند و در ذهنشان میپروراندند و در تلاش بودند که جامعهی بشری به آن صورت درآید و به عبارتی مصداقی برای این روایت بیابند: «ان الله یبعث علی راس کل مائه سنه من یجدد لها امر دینها» که در دوره نظم و قانون در تاریخ اسلامی شاهد برخی افراد فربه در عرصه نو اندیشی دینی بودیم و عرض اندام کردند با گذشت تاریخ افرادی چون محمد غزالی با ایده تصرف به اصلاحگری فکری و عقیدتی اهتمام داشته و در پی اصلاح مبانی فراموششدهی دینی بود و انصافاً بایستی از آزاد اندیشان دوران خویش دانست که هنوز هم متفکران بسیاری از غرب و شرق متأثر از ایشان جملات او را متذکر میشوند با بیان این جمله و در این مقال اندک دین خود را ادا کنم در احیا ء در کتاب العلم آنچه از پیامبر بر ما رسیده به سر و دیده قبول کردیم و آنچه از صحابه به ما رسید بعضی گرفتیم و بعضی گذاشتیم و آنچه از تابعین رسید؛ «هم رجالٌ و نحن رجالٌ» و همچنین در جدال با استاد اسعد منتهای استقلال خویش را اعلام و خبر از اصلاحگری دادند. استاد گفت: مذهب حنفی داری یا شافعی در جواب گفت: «در عقلیت مذهب برهان دارم و در شرعیت مذهب قر آن» که با ترکیبی از عقل و نقل احیاء علوم الدین را بنیان نهاد و با تورق صفحات تاریخ هر چه به زمان حاضر نزدیکتر میشویم افراد تأثیر گذاری در عرصهی احیاگری دینی مییابیم که در قرن هفتم یا ابنتیمیه مواجه میشویم که با تصورغلط برخی از سلفیان تندرو زیر چتر این ابرمرد تجمع نمودند و از ایشان نماد تکفیر به جای تفکر برساختند؛ غافل از اینکه وی یکی ازغولهای عرصهی اندیشهورزی و عقلگرایی است و به تعبیر غلامحسین ابراهیمی دینانی در میان عالمان مسیحی و اسلامی کمتر کسی به اندازهی ابنتیمیه به بیان مناسبات میان عقل و دین پرداخته به نوعی اصحاب فکر و اندیشه برای بازسازی فکر اسلامی جایگزین اصحاب تفسیر به رأی و افکار رادیکالی و بنیادگرایی شدند و تبیین قواعد و تاسیس فکر اصلاحی پرداختند و به عبارتی دورهی احیاگری آغاز و پرورانندهی کسانی چون فارابی، ابنسینا، غزالی، ابنتیمیه، سعدی، مولانا و دیگران شد که متأسفانه با حملهی مغول ناکامی و انحطاط گریبانگیر تمدن اسلامی و سبب رکود احیاء آن شد و گاه تکستارههایی در عرصهی اندیشه بازخوانی اسلام ظهور خودی را بر لاشهی نیمهجان تمدن اسلامی عرضه نمودند تا حدود نیمهی قرن سیزدهم و چهاردهم به درازا کشید که در این دوران همزمان با تغییرات دنیای مدرن در اروپا جنبشهای اصلاحی در جهان اسلام تشدید شده این جنبشها تا حدودی، در واکنش به هجوم استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب بود که به نوعی به بیداری اسلامی انجامید و دورهی آن آغاز شد. هرچند اصلاحگری دینی را نمیتوان به گروه یا افراد خاصی محدود کرد، بلکه شامل طیف وسیعی میباشد که وجوه اشتراک زیادی دارند و فارغ از مذهب در عرصهی اندیشهی احیاگری، مجدانه کوشش کردند و در تلاشند. اشخاصی که در یکصد سال اخیردر میان اهل سنت و تشیع برای اصلاحگری و احیای دینی دغدغهی دروندینی داشتند؛ حسن البنا، محمد عبده، محمد رشید رضا، محمود شلتوت، اقبال لاهوری، محمد غزالی، محمد شحرور، نصر حامد ابوزید، محمد عابد الجابری و دیگران که از بطن جامعه اهل سنت برخاستند. سید جمال الدین اسد آبادی طباطبایی، مهدی بازرگان، شریعتی، سروش، مجتهدشبستری، عبدالعلی بازرگان، ملکیان و آرش نراقی که در میان اهل تشیع روشنفکری و به نوعی تلاش در جهت زدودن خرافات اقدام کردند و سکانداری کشتی روشنفکری و بازخوانی اسلام را به دست گرفتهاند و برای اصلاح اندیشهی منجمد قرن انحطاط، جسورانه پا در میان نهادند و اهداف کلی اصلاحگری دینی را در دو بعد احیای دین و اصلاح اجتماعی دینداران تعریف کردند و میکنند که با ترکیبی از نقل که برگشت به قرآن وسلف صالح و عقل با دید خردورزی دنیای دینداران را سامان دهند و لزوماً اگر بخواهیم در دنیای امروز از زندگی شایسته بهرهمند باشیم باید از معرفت و دانش دنیای مدرن به مقولهی بازسازی فکر اسلامی استفاده و آن را بازخوانی کنیم؛ چون عدم درک تمدن غرب منجر به انسداد اندیشه احیاگری خواهد شد. از منظر ما سنتطلبی ایدهی مبارکی است اما زمانی اندیشهی سنتی باید تمام و کمال لحاظ شود به قول سید حسین نصر که شما در یکی از شهرهای کوچک و جوامع روستای زندگی میکنید و از درک فرهنگ و تمدنها و لمس آنها محروم باشید که به صورت مشهود و ملموس در گذشتههای دور عالمان بهرهای از اختلاط بینالتمدنی نداشتند و اصطلاح جهانی شدن واژهای نامأنوس و غریبی بود و حیات انسانی مقتضی چنین ایده و حیاتی بود که میتوان گفت در آن دوران مردمان در بهترین نوع زندگی به سر میبردند اما با گذر زمان و وجود کلانشهرها و اختلاط فرهنگها و جهانی شدن نظامهای زندگی و تبادل اندیشه و عصر ارتباطات و روابط همدیگر با محاسبات کمتر از ثانیه امکان تکرار حیات سنتی را از آدم سلب نموده و اجباراً باید بپذیرند که نمیتوان تافتهای جدابافته از مردمان این عصر باشند و بایستی اذعان کرد میتوان از دل دین برداشتهای دموکراتیک متجددانه حقوق بشری داشت و از نصوص تخطی و متجاوز به حدود نباشد و مبنا را عقل و عقلانیت را یکی از راهکارهای مهم حیات بشری دانست و دخالت عقل و بر اساس عقلانیت رفتار کردن یکی از مؤلفههای دروندینی است؛ افلا یتدبرون، افلایتفکرون، اولوالالباب و گذر از سنت به معنی تعطیل نمودن و با آن وداع کردن نیست نه معقول و نه ممکن است چون سنت بمانند درخت عظیمی است که در دل خاک ریشه دوانده و خالق برگ و ساقه که به آن نیاز دارند و بیتردید عقلانیت هم نیاز مبرم به نقل و نقل محتاج عقل است و جز در موارد نادر و ناچیزی هیچ گونه تعارضی با هم ندارند. عقلانیت نواندیشی دینی دارای دو پایه است: ۱- پایهی عقلانی متجددانه ۲- پایهی وحی. لذا انسان امروزی برای انطباق خویش با دنیای مدرن مجالی برای فرار ندارد و اگر طالب اظهار وجود است و در این گیتی خواستار محلی از اعراب است لاجرم تقبل کند مدرنیته را.
برخی بر اساس گرایش حد اکثری معتقدند تمام نیازهای بشر در قرآن و روایات قابل رؤیتند شاید در گذشته مصداقی تحت عنوان تأمین مایحتاج حیات بشری در درون قرآن مطرح بوده اما با توجه به اختراعات و اکتشافات و وجود عنصر تکلیف ایدهی خوبی بوده و از آن منتفع شدند اما امروزه بایستی دغدغهی گرایش حداقلی داشت چون به قول دکتر سروش برجستگی عنصر حق را شاهدیم که قرآن و روایات برای محکم کردن ارتباط بین خالق و مخلوق و در رابطه با درون معنی پیدا میکند. امور اجتماعی به عقل بشر واگذار شده (انی جاعل فی الارض خلیفه) که خداوند قسمتی از سلطهی خویش به عنوان تحفه به او تفویض نموده و تا حدودی متصرف در آفاق و انفس شده و اتفاقاً برای هویدا شدن معجزات قرآنی با گذر زمان نیاز حیاتی به علوم بشری و طبیعی که از ید جانشین یزدان ظاهر میشوند داریم و علیالا صول یک احیاگر بایستی به جوانب مغفول بپردازد و آنها را از فراموششدگی بیرون آورد و به قول سروش کار یک احیاگر دینی اهتمام به زنده نمودن این گزارههاست و تولدی دوباره به مصطلحات عطا که در طول زمان از دید عالمان دینی به فراموشی سپرده شده بود.
روشنفکر لزوماً باید واهب معانی تازه و حیات دهنده به واژههای به نسیان رفته در ادبیات دینی باشد و به نوعی آباد کردن فضای دینی دینداران متعهد شود. پیرایش و سرو سامان دادن و تصحیح نمودن گزارههای دینی از اهم وظایف اوست که محیط بر تمام نظامهای زندگی است. ناگفته نماند اندیشه و افکار نو اندیشان و روشنفکران درون دینی ریشه در بیانات دینداران اندیشهساز قرون گذشته دارد که با ادبیات متفاوت اما وحدت محتوا هدایتگر ما بودند. غزالی قرن پنجم میفرماید: بخش پسندیدهی علوم که مقام والایی دارد علم به خدا و صفات و افعال و سنتهای او در میان مردم و حکمتش در ترجیح دادن آخرت بر دنیا تحصیل این علم ذاتاً پسندیده است. عبدالله بن مسعود هنگام شهادت عمر فرمود: نه قسمت از ده قسمت از دست رفت؛ لذا عمر آگاهیاش از طبیعت ملتها عوامل شکوفایی و فروپاشی تمدنها چگونگی بنا نهادن دولت و نحوهی حفظ موفقیت و به انجام رساندن رسالتشان از دیگران بسی بیشتر بود. صبغهای از روشنفکری و اصلاحگری در این ادبیات مشاهده میشود که از آن بوی احیاگری به مشام میرسد. علاوه بر زرین گفتهی عالمان، اصلاحگری را هم میتوان در دل نصوص کنکاش کرد که اشاره نمودن به برخی از آیات استدلال ما را وزینتر خواهد کرد: سورهی اعراف ۱۴۱ بعد از وعدهی خداوند به موسی به برادرش هارون میگوید: «اخلفنی فی قوی واصلح و لا تتبع سبیل المفسدین» اصلاح به معنای تلاش در جهت بهسازی اوضاع اجتماعی و از میان برداشتن تباهی و نادرستی در محیط اجتماعی است که در کاربرد قرآنی با فساد در حوزهی مسایل جمعی مقابل نهاده شده است. در سورهی هود آیهی ۸۸ به شعیب گفتند آیا نمازت به شما امر میکند (ان نترک ما یعبد آباء ونا) شعیب گفت: (ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله) اصلاح در مقابل اعمال نادرست اجدادی. واژهی اصلاح و مشتقات آن بیش از ۱۸۰مرتبه در قرآن به کار رفته است و نحوهی کاربردش گاهی به صورت مطلق (فمن آمن و اصلح فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون) (انعام: ۴۸) و گاهی به متعلقات (فلیعمل عملاً صالحاً) و گاهی به خود انسان نسبت داده شده است. پس با نگرشی کلی در تمدن اسلامی میتوان به روشنی برداشت کرد که ظهور دین اسلام خود یک حرکت اصلاحی و اصلاح جامعه نیز یکی از اهداف رسالت پیامبر اسلام بوده که هم اصلاح باورها و هم اصلاح نهادها را در پی داشته است.
در مقابل ظهور نواندیشان، سنتگرایان تقلید اندیش فضای خویش را در مضیقت یافتند و ید سودا از آستین بیرون و با هر ترفند و تاکتیکی سر مخالفت جنباندند که اکثر قریب به اتفاق آنان از روحانیون و فقیهان سنتی بودند که اصلاحگران را به تجدید نظرطلبی و کجفهمی دینی متهم کرده و هدف آنان را تغییر اساس و بنیان دین میدانستند و اصلاحگری را پیروی از لائیسته و افکار پوزیتویستی معرفی کردند و به دنبال پیدا کردن نقاط منفی تجدد مبلغ اسلام رادیکال شدند که از دو ویژگی برجستهی بنیانی برخوردار بودند: ۱- ضدیت با تجدد ۲- تفسیر خشن از اسلام به بیانی دیگر دل خوشی از دموکراسی و حقوق بشر نداشتند و ندارند و با هر حربهای علیه نظام دموکراسی و اسلام مساوی با مدنیت قیام نمودند و با رویکرد حداکثری معرف اسلام شدند و علم فقه را خاتم علوم و اولتیماتومی بود علیه دیگر علوم انسانی و اسلامی از بس این علم را تقدیس نمودند که علوم مورد نیاز را در تنگنا قرار دادند و بدون تحصیل آنها دل در گرو علم فقه بستند و در جهت رشد آن سعی بلیغ نموده و از دل نصوص به صورت مبسوط استنباط احکام و استخراج مسائل فقهی کردند به قول محمد رشید رضا علما و مؤلفان متقدم و متأخر آنچه لازم بوده از قرآن و سنت احکام فقهی استخراج و آن را بیان داشتند، اما راهنمایهایی که نصوص در مورد قوانین و سنتهای الهی در میان امتها دارند کوتاهی نمودهاند و در ادوار مختلف تاریخ اسلامی طرفداران دو دیدگاه همیشه در تصادم با همدیگر و در مقابلهی منظری با هم بودند و بدون ستر نظریه احیائی ایجاد اصلاحات برانگیزنده احساسات افراد سنتی که به قول جاحظ (عقولی در قرون متمادی با تقلید پرورش یافتهاند که جز تسلیم محض در مقابل امور منفی و شایع و به جا مانده از گذشتگان چیز دیگری نمیشناسند) و پیروی از آباء و اجداد جزء لاینفک رفتار دینی آنها شده در نتیجه از اصلاحات و اصلاحگران کینه به دل و قیام به دفاع از سنت نیاکان نمودە و در طبل مخالفت میکوبند که میتوان گفت از دو طیف خارج نیستند یا دین را در شخص و انحصاری رؤیت میکنند نه به عنوان دستورالعمل و نوعی قانون که نظر به زمان و و مکان و وضع افراد دارند. آنان قائل به متغیرات نیستند و شخص را تقدیس نموده و سخن او فصلالخطاب و عین کلام خدا شمردهاند.
منابع:
-پژوهشکده اصلاحطبی
-مقالات دکتر عبدالکریم سروش
-اجتهاد در اسلام دکتر یوسف قرضاوی
-کتابهای دکتر سید حسین نصر
*نشر مقالات بە معنای تأیید محتوای آنها و لزوما نظر گردانندگان سایت نیست.
نظرات